""بنام پدر"""

...منو تنهاییم...

میخوام از دردهام بنویسم...

""بنام پدر"""

آب را گل نکنيم ؛
 پدرم در خاک است …
وقتي ديروز باران باريد“آن مرد در باران آمد”
 را به ياد آوردم“
آن مرد با نان آمد”
يادم آمد که ديگر پدرم در باران با ناني در دست و لبخند بر لب نخواهد آمد،
ديروز دلم تنگ شد و با آسمان و دلتنگي اش با زمين و تنهائيش با خورشيد و نبودنش به ياد پدر سخت گريستم ...
پدرم وقتي رفت سقف اين خانه ترک بر ميداشت،
پدرم وقتي رفت دل من سخت شکست،
خاطر خاطره ها رخ بنمود،
زندگي چرخش يک خاطره است،
خاطر خاطره ها را نبريدش از ياد،
پدرم وقتي رفت آسمان غم زده بودو زمين منتظر …..

زندگي چرخش ايام و گذار من و توست و کسي گفت به من:
آب را گل نکنيدپدرم در خاک است،
زندگي مي گذردکاش يک فاتحه مهمان شقايق باشيم و زمين کوچک نيست دل ما تنگ و نفس سنگين است کاش ميشد آموخت که سفر نزديک است ،
خاطر خاطره ها را نبريدش از ياد....

زندگي مي گذردکاش يک فاتحه مهمان شقايق باشيم

بياد همه ي پدراي آسمونی دنيا

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 2 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 12:53 ] [ ՏԹʝȝԺȝɧ ] [ ]